- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
هـر که مـرا بـا داغ زهــرا آشـنـا کـرد خـیرش قـبولِ حق، دلـم را با خـدا کرد من دسـتـبوسـش میشوم تا روز محشر هرکس مرا ایـنگـونه بر او مـبـتلا کرد یک لحظه با خود فکر کن بیاو چه میشد؟ پـروردگـار ما عجب لـطـفی به ما کرد حــتـی اگــر ذریــۀ زهـــرا نــبــاشــیـم او را به مهرش میشود مادر صدا کرد در قـلب زهـرا جا گرفته هرکه خود را پـای دفـاع از مـذهبِ شـیـعـه، فـدا کرد زهـرا، که امرش بر امامش بود واجب خود را به پشت در فدای مرتضی کرد آن فرقه که در سینهاش بغض علی بود در کوچه با زهرای مرضیه چهها کرد مـلـعـونِ نـامـردِ نـمـک نـشـناسِ کـافـر چـه آتـشـی در خـانـۀ حــیـدر بـپـا کـرد راه ورود نــانـجــیــبــان را بـه خــانــه روبـاه پـیـرِ شـهـر، بیرحـمـانه وا کرد در ازدحـام و همهمه، یک لحـظه مادر با سـیـنۀ زخـمی کـنـیزش را صدا کرد در روی زهـرا بود، فـضه با مکـافـات از سـیـنـۀ مـجـروح او در را جـدا کرد چـشـمان حـیـدر تـار میبـیـند، بـمـیـرم شهـر دو رویی ها عجب با او وفـا کرد دار و نـدارش بـین آتش سـوخـت مردم آهی کـشـید و ذوالفـقـارش را رها کرد
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
ما آهِ سرد، از دلِ مُضـطَـر کشیدهایم بـارِ فـراق، بـا مُــژۀ تَـر کـشـیـدهایـم همسازِ روزگار، به عشقِ تو بودهایم از دوریِ تو، رنـجِ مُکـرَّر کـشیدهایم هرجا شنـیـدهایم خـبـر از تو میدهند در طوفِشان به شوقِ رُخت پَر کشیدهایم از بَزمِ عاشـقان چو گذشـتـیم، با اُمید دنبـالِ تو به محـفـلِشان سَـر کشیدهایم از بس که از فِراقِ تو افسرده دل شدیم بر سینه نقـشِ نرگسِ پَرپَـر کشیدهایم آقـاییِ تو باعـثِ این شُـد به عـاشِـقی پا از گـلـیمِ خـویش فـراتَـر کشـیدهایم خود خواستیم و شُکر، که با لطفِ حضرتَت جـامِ بـلای بـنـدگیات سَـر کـشیدهایم مـا بـه تَـسـلّـیِ دِلِ تـو در حُـسـِیـنـیّـه هـر فـاطِـمـیّه نـالۀ «مـادَر» کشیدهایم
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
تا نـفـس داریم ما از سـائـلان حـیـدریم فکر پروازیم هرشب گرچه بیبال و پریم نوکران جای نفس هر روز عزت میکشند مشتریهای غـم تو با همین چـشم تریم از دعـاهای قـنوت وتـر تو جامـاندهایم غبطه خـورهای کرامات مـقام قـنـبریم روضهها غمخانه نه، عزتکدههای شماست ما به لطف روضههای مادر تو بهتریم مجـتـبی امـاه گـفـت و پـابـرهـنه آمـدیم ما شریک غصه یاریم هر شب مضطریم از دری که سوخته عطر کرامت میوزد سوخته مائیم که هرشب دخیل این دریم فاطمه جان میکند، با هرنفس جان میدهیم ما مغیره نیستیم، از اشک زهرا بگذریم هر تکانی میخورد دنیای ما خون میشود ما عـزادار غـم پـهـلـوی زخـم مـادریم دست بر دیوار بود و یک قدم رفت و نشست بشکند دستی که دست مادر ما را شکست
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
یاد پدر میکرد و با گریه اذان میداد گهـوارۀ خالی محـسن را تکان میداد هر بار از سد سکوت کوچه رد میشد هر بار روی خاک میافتاد و جان میداد با دیدن گلها دلش از غصه خون میشد نیـلـوفـر بـاغ عـلی بوی خزان میداد حـتی به سـخـتی هم دگر بـالا نمیآمد دستی که نان خلق را از آسمان میداد با یاعلی از بسترش آهسته برمیخاست این نام بر زانوی بیجانش توان میداد روی حسینش را میان گریه میبوسید وقتی تنور خانه قدری بوی نان میداد زینب به یاد جـای زخـم مـیخ میافتاد وقتی حسن هق هق کنان در را نشان میداد وقـتی امانت را عـلی دست پیـمبر داد غرق خجالت بود و دائم سر تکان میداد
: امتیاز
|
ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها
خانه تاریک شد و بر در خانه شرر است جلوی یک زن مظلومه هزاران نفر است کاش لـولای در از سمت دگر باز شود در اگر باز به داخل بشود دردسر است آتش! از در نرو بالا! دم در فاطمه است حرمتش را تو نگه دار! ببین خون جگر است آه مسـمار حیا کن! سوی پهـلـوش مرو صبر کن صبر علی چشم براه پسر است فـضه چـادر برسـان فاطـمه افتاد زمین کمکش کن! همه هستی من در خطر است قنفذ اینقدر نخند! این که زدی یک زن بود با خودت هیچ نگفتی چقدر بیسپر است؟! دخـت پیـغـمـبرتان است! مراعات کنید میزند فاطمه را هرکه در این دورو بر است
: امتیاز
|
ترسیم مصائب حمله به خانه و جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها
جای خـوبیهای پیـغـمـبر تلافی میکند با چهل همدست و یک لشگر تلافی میکند آنکه یک آیه برای فـضل او نـازل نشد بیحـیا بـا سـورۀ کـوثـر تـلافی میکـنـد کـیـنه دارد از احـادیث عـلـی و بـابها بغض خود را با فشار در تلافی میکند فـاطـمه افـتـاد، در افـتاد، آنهـا رد شدند مـابـقی را در دل حـیـدر تـلافی میکـند دست بسته، پابرهنه، مرتضی را میکشید هر چه دارد عقده از خیبر تلافی میکند صبر کرده مرتضی اما یقین دارم کسی میرسد با ذوالفـقـار آخـر تلافی میکند
: امتیاز
|
ترسیم مصائب حمله به خانه و جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها
بعد از آنکه باز شد سمت شما در بیهوا یک گل نشکفته شد آن لحظه پرپر بیهوا پـارۀ تن خوانده پیـغـمـبر شما را بارها پس زمین خورده همان لحظه پیمبر بیهوا باید از اینجای روضه بگذریم و بگذریم تا به اینجا که زمین افـتاد حـیدر بیهوا دست بردار از کمربند عـلی زهـرا نبود با غـلاف افتاد بر بـازویش آخر بیهوا حضرت اُمِّ ابیـهـا بـسـتری شد چـند ماه بـارها در پـا شـدن افـتـاد مـادر بیهـوا بیهـوا افتادنش را ارث بردند اهل بیت شاه افتاد از فرس در پیش خواهر بیهوا
: امتیاز
|
زبانحال امیر المؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
از دست میروی هَـمه دار و نـدارِ من بـا رفـتـنـت ســیـاه شَـوَد روزگـارِ مـن گفـتی که تا همیشه تو هـستی کـنارِ من حالا چرا شکـسـتهای ای ذوالفـقـارِ من بیتکـیه گـاه میشـوم ای لشکـرم مرو خانه خـراب میشـوم ای هـمسرم مرو از حـیـدرت سه مـاه شده رو گرفـتهای با گـریههای مخـفـیِ خود خو گرفتهای یک دست بر جـراحتِ پهـلـو گرفـتهای یک دسـت بر کـبـودیِ بـازو گرفـتهای صد پـاره میشـود زِ غـم تـو دلِ عـلی با این سُـکـوتِ خود شُدهای قـاتلِ عـلی ای استخـوان شکستۀ حیدر نفس مَکِش شُعـله کِـشَد زِ آهِ تو، دیگر نفـس مَکِش بدتـر شـود زخـمِ تو آخـر، نفـس مَکِش رنگین شده زِ خون تو بستر، نفس مَکِش از بعدِ کوچهها تو سَرت خَم شُده چرا؟ زهرای من بگو کَـمرت خَم شُده چـرا؟ بـانـو، بنـفـشـه پـیـکـرِ تو میکـشـد مـرا جـسمِ نَحـیـف و لاغـرِ تو میکـشد مرا خـون لَخـتههای مَعجـرِ تو میکشد مرا شـب نـالـههـای دُخـتـرِ تو میکـشد مرا تاثیرِ درد بر هَمه عُضوت رسیده است زهرا چگونهای تو که رَنگت پریده است؟ امشب بِگـو عـلی چه کُـند روبروی تو؟ وقتی که خوب مینگَرَد او به روی تو؟ با فِـضّهات چگونه دَهَد شُـستِـشوی تو؟ تـو مـیروی مـانـده بـه دلِ آرزوی تـو زهـرای من زِ پـیرُهَـنَت لالـه میچکَـد هِـنگـامِ غُـسل از کَـفَـنَـت لاله میچکَـد نامردهای شَهر تو را یا مَرا… زدند!؟ یـادم نـمـیروَد که تـو را بیهَـوا زدنـد زهـرا سـوال دارم، بگو که تو را زدند بارِ تو که شِکَست، دوباره چِرا زدند!؟ زهرا بِمان که رَحم به این مُمتَحَن کُنی اصلاً زِ جای خـیـز عَلی را کَـفَـن کُنی
: امتیاز
|
زبانحال امیر المؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
ما دو تا در دل طـوفان، دل دریا داریم هـر دو انّـا شده و فـکـر فـتـحـنـا داریـم روزمان شب نـشده، غـصۀ فـردا داریم چـقـدر وجه تـشـابه، من و زهـرا داریم دل من، بستر او، هر دو زخون رنگین است بر زمینهای کویری نم باران، بد نیست یکتـنه گر بزنی باز به میدان بد نیست بـنـشیـنی جلـوی دیـده طفـلان بد نیست بدنت آب شده، گر بخوری نان بد نیست گر قبول تو شود، خواهش حیدر این است باشد اما نـفـسی فـکـر شـفـا کن، زهـرا حرف رفـتن بزن آشـوب به پاکن زهرا بـرو و باز مرا صاحب عـزا کن زهرا باز هم در حق هـمسایه دعـا کن زهـرا بهر این قوم ستم پیشه، دعا، نفرین است خـواب بـودی ورم گـونـه تـو پـیـدا شـد بخـت شد یار من و راز نهـان افـشا شد ناگهان پلک جریح تو به زحمت وا شد بـغـضـم آوار شـد و دیـده من دریـا شـد گفتم این نحس لعین، دستش عجب سنگین است عرق سرد تو نازل شد و در بستر ریخت نفسی ژرف زدی، دور تو نیلوفر ریخت طاقتت طاق شد و حوصلهات از سر ریخت طلب مـرگ نمودی و دل حـیدر ریخت شک ندارم که دعای تو خودش آمین است مرغ روحت ز تنت بال گشود است چرا قد چون سرو تو در حال قعود است چرا زخـمهای تو دهـن بـاز نـمود است چرا وای من گوشه چشم تو کبود است چرا غرق در خون زچه رو دیده حیدربین است دل ز دلـدار نکـن، هـمـسر و هم پیـمانم اسـتخـاره نکـن این قـدر بر این قـرآنـم رحـم کن بر من و بر کـوچکی طـفلانم نـفـسی پـلـک بـزن، روح بِـدم در جانم چشم وا کردن تو درد مرا تسکـین است آه زهــــرا، بِــــفَــــداکَ اَنــَـا و اولادی ای که بر یاری من سـینه سپـر استادی چه شده با تو که در بستر خـون افتادی چند روزی است که تغـیر سلـیـقه دادی با گل ریـز چرا پیـرهـنت تـزئـین است علت این همه پیراهن عوض کردن چیست یا بگو علت اینگونه سخن گفـتن چیست صحبت از نیمه شب و پر زدنت بیمن چیست ماجـرای کـفـن و قـصه پیـراهن چیست حرف از سر نزنی، دخترکت غمگین است نـفـست معـجـزه شد کـار خـدائی کردی رو به قـبـله شدی و قـبـلهنـمائی کـردی شـب آخـر هـمـه را کـربـبـلایی کـردی روضه خواندی و مرا نیزهوایی کردی سمت گودال نرو، روضه تو سنگین است
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها ( وقایع کوچه بنی هاشم)
وقتی خدا دو لوح و قلم را درست کرد نـوری میان عـرش معـلی درست کرد با نور فاطمه به جهان جان دمید و بعد مـا را گـدای “اُم اَبـیـهـا” درسـت کـرد ما را شـبـیـه خـلـقـت بیانـتـهـای خود از خاک پای حضرت زهرا درست کرد از اشـکهـای مـــادر مــا آب آفــریــد با گـریههای فـاطـمه دریا درست کرد از تار و پـود چـادر مـادر نخی گرفت حَـبـلُ المَـتـین برای گـداها درست کرد اصلاً دلـیـل خـلـقـت دنـیاست، فـاطـمه نـور خـدا و زهـرۀ زهـراست، فـاطمه بــانـوی آب و آیــنـه، بـانــوی آفـتــاب ای قـطرههای اشکِ نـمازِ شبت گلاب لـبخـنـد میزنی و نـبـی فـکـر میکـنـد این خـنـدۀ خـداست نـشـسته مـیان قاب هم کـوثر خـدایی و هم بَضعَـةُ الرَّسول هـم ذوالـفـقـار و ذکـر قـیـام ابـوتـراب رزق تـمـام عـالم از این خانه میرسد حاجات اهل عالم از این خانه مستجاب من هر نفـس که بیتو کشیدم تبـاه بود هر لحظه که به یاد تو بودم شده ثواب ای چـادر تـو، سـایـۀ روی سـر هـمـه یا فـاطـمه، فـقـط تو شـدی مـادر هـمه حـق را کـنـار سـفـرۀ مـولا شـنـاخـتـیم از وصـلههای چـادر زهـرا شـناخـتـیم با قـطرههای اشک به کـوثـر رسیدهایم مـادر تو را شـبـیه به دریـا شـنـاخـتـیم در روضۀ تو «مَنْ عَرَفَ نَفْسَه» دیدهایم خود را شـنـاخـتـیم، تو را تا شناخـتـیم ما بـنـدۀ « فَـقَـدْ عَـرَفَ رَبَه» نـیـستـیم بـا مـهــرِ مــادریِ تـو امـا شـنـاخـتـیـم زهـرا چقدر زحمت ما را کشیده است تا اینکه بـین روضه خـدا را شناخـتـیم مـا را نـوشـتـهانـد مـسـلـمـان فـاطـمـه ایـمـان ماست، بـسـته به ایـمان فاطمه حق را علم علیست، علمدار فاطمهست بـانـوی استـقـامت و ایـثـار فـاطمهست در خانهای که واژۀ برخواستن علیست ذکـر قـیـام حـیـدر کـرار فـاطـمـهسـت تسبیح فاطمه صد و ده بار یا علیست تسبیح مرتضی صد و ده بار فاطمهست اصلاً علیست فاطمه و فاطمه علیست در پشت در علیست، نه! انگار فاطمهست آن بانـوی رشـیـده که از حـال میرود در سجدههاش، با تن تب دار فاطمهست مـقـتل نـوشـته بـود تو را بیهـوا زدند مـقـتل بگـو که مـادر ما را چرا زدند؟ آتش به روی قـامت در بود و یک نفر آری هـجـوم چـند نفـر بود و یک نفـر قرآن به روی نیزه که نه، زیر دست و پاست کوچه پر از اراذلِ شر بود و یک نفر سـیـنـه سـپـر نـمـوده فـدای ولـی شـود این هجمهها به سمت سپر بود و یک نفر فرصت نکرده است عـلی را صدا کند مـوج بلا و اوج خطـر بود و یک نفـر زهـرا نشـسته بود به دامـان خـویشـتن فـضه گـواه داغ پـسر بـود و یک نفـر پروانه سوخت و وسط شعلهها نشست آئــیــنــۀ تـمـام نــمـای خــدا شـکـسـت
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
صحبت از مادر که میآید هیاهو میشود بغضهایِ زخمیام بینِ گلو رو میشود روضه وقتی روضۀ ناموسی است و کوچهها لطمه و سیلی، نصیبِ طاقِ ابرو میشود روضۀ صدّیقه کبرا؛ نه جایِ هرکس است هر کسی مَحرم شود گریه کُنِ او میشود ایـنـقـدر تأثـیـر دارد اشکهایِ فـاطـمی زمزمی میسازد از چشم و چنان جو میشود روضه خوان میخواند از (در) میزنم بر سینهام در خیالِ من تداعی زخـمِ پهـلـو میشود مـادرم تا میزند شانه به مویِ خواهـرم در دلم غـوغایی از انـدوهِ بازو میشود گوشهای کز کردن و ساکت نشستن یک خطاست صحبت از مادرکه میآید هیاهو میشود
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
به یک جمله بده بر قلب این دلداده تسکینی به لبخندی خلاصم کن ازین هجران و غمگینی تمام عمر با فکر و خیالت رفت، تا شاید دمی هم صحبتت باشم، عجب رؤیای شیرینی کنار من نشستن کسر شأنت بود اما گاه نمیافتد مگر راه کریمان سوی مسکینی جوانی رفت و گفتم وقت پیری محضرت باشم ولیکن زنده میمانم، نمیدانم، چه تضمینی؟! همه نوکر شدیم و روضه برپا کردهایم آقا به این امید تا شاید میان روضه بنشینی شنیدن کی بود مانند دیدن؛ آن چه را یک عمر شندیم از مصیبتهای این ایام، میبینی علی مأمور بر صبر است و زهرا راهی میدان چه صبر سخت و دشواری، عجب اندوه سنگینی تصـور کن ولیالله با چـشمان خود باید ببیند میخورد بر روی گل، سیلیِ گلچینی سقیفه ریشه بود و نینوا محصول آن ریشه شهید جـهـل امت شد، امام و پـایۀ دینی صدای تشنهای از گودی گودال بالا رفت میان هجـمۀ سرنیـزههای رو به پائـینی
: امتیاز
|
زبانحال امیر المؤمنین علیهالسلام در شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
بعد تو گـشتـه در پریـشـانی آسـمـانـم هـمـیـشـه بــارانـی ای سـتـون دل عـلـی بـیتـو رفته این خانه رو به ویرانی باغ هـجـده بـهـار زندگیات چـقـدر زود شد زمـسـتـانـی تو رسـیدی به سـاحـلی آرام من به این لحظههای طوفانی سـوره کـوثـرم، سر قـبـرت کار من گـشته فاتحه خوانی ای رهـایـی دهـنـده از آتـش دل مـن را چـرا بـسـوزانی؟ این همه میزنـم صدات اما تو مرا لحـظهای نمیخوانی سخت سردرگمم بگو چه کنم بین این کـوچههای حـیرانی مـنم و صـدهـزار درد نهان تـوئی و یک مـزار پـنهـانی
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
روزها خـورشید را در آسـمان انداخته چـادرش را بر سـر کـل جهـان انداخته حرز بازوبند حیدر بوده پس با این حساب چارچوب قـلعه را با یک تکان انداخته چونکه ناموس خودش بوده خداوند غیور نام کـوثـر را ازین رو از اذان انداخـته رشتههای چادر زهراست یا اینکه خدا؟ سمت ما از بام عـرشش نردبان انداخته مُهر تایید ست و بعد از هر نماز ما خدا ذکـر تـسبـیـحات او را بر زبـان انداخته تا که تنها زائر زهـرا خودش باشد فقط پس مزارش را خدا در لامکان انداخته
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
شاعرم؛ مثل همیشه، با قلم، در میزنم در بهشتم؛ چون قلم، در وصف مادر میزنم هر شب قدرم، پُر از تقدیر صبحی روشن است تا دم از آن نـامِ با قـرآن برابـر میزنم مومنم؛ ایمان من، از شوق تسبیحات توست مـن به یـاد تـو، دم از اللهاکـبر میزنـم تا شنیدم، مادرم دریای پاکی، مثل توست بیشتر دارم به اعـماقِ دلم، سر میزنم تا به دست آرم دلت را، از نجف دُر می خرم نقش دُر را مثل دل، با نام حیدر میزنم از لحد پر می کشم، تا میرسی دامن کشان یاعلی گویان، قدم بر خاک محشر میزنم من بهشتی هم که باشم، قصر میخواهم چه کار میروم چادر کنار حوض کوثر میزنم عاشـق سـاداتم و هـمـراه فـرزنـدان تو طعـنه بر احـوال نا فـرجام ابتر میزنم تا شبـسـتان حرم، با فاطـمیون میروم سربلندم کرد، سربندی که بر سر میزنم مثل تو، حتی اگر تنها، به میدان میروم مثل تو، حتی میان کوچه، سنگر میزنم نالۀ دلـتـنگیام را، آه مـادر! سالهاست میروم قم، در میان صحن دختر میزنم شاعرم، این است فرقم با یتیم و با اسیر من فقیری با وقارم، با قلم، در میزنم
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
تمام عـشق خطی از کـتاب فاطمهاست و نـور ذرّهای از آفـتـاب فـاطـمهاست! به اسـتـنـاد بـیـانـات سـیـزده مـعـصـوم بهشت هشت درش جمله باب فاطمهاست عـلیست ساقی کـوثر ولی ببـین سـاقی خودش چگونه سراپا خراب فاطمهاست! شـروع نهـضت سـرخ مدافـعـان حـرم مـیان کـوچه و از انـقـلاب فاطـمهاست کدام کوچه؟ همان کوچهای که کفر در آن شکست خوردۀ فصل الخطاب فاطمهاست خوشم که شیعهام و چشم من به روز حساب به ذرّه پروری بیحـساب فاطـمهاست!
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
زندگی من همیشه بیتو با غمها گذشت کی میایی، سالها از غیبت کبری گذشت در قـدیـم از دوریِ تـو دیـدۀ تـر داشـتـم حیف شد آن روزهای عاشقی آقا گذشت هرچه سِـنّم رفت بالاتر گـناهم شد زیاد غصه خوردی چون که عمرم دور از تقوا گذشت گرچه بد بودم ولی پشت درت برگشتهام فرصتی دیگر نصیبم کن دوباره با گذشت بعد چندین ماه قـدر روضه را فـهمیدهام دوری از هیئت برایم سخت و جان فرسا گذشت هرکه پای پرچم این روضهها زانو نزد غرق دنیا ماند و عمرش پوچ و بیمعنا گذشت خوش به حال آن که تا کرببلا راهی شد و یک سحر از عمر او کنج حرم زیبا گذشت مادر ما پشت در بود و لگد بر در زدند در شکست و دشمن از روی تن زهرا گذشت
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بـاری خـراب دارم و حـالا شکـستهام عـبـدی اسـیر هـستـم و آقا شـکـستهام دسـتم بـگـیر فـاتـحِ دلهایِ مضطرب من مـدّتیست از غـمِ دنـیـا شکـستهام حال و هوایِ سابقم از کف به در شده در زیرِ بارِ غـصّه و غـمها شکستهام چشمانِ خشگ و کویری نمیدهد سودی زمـزم بده به دیده که دریا!! شکستهام مانند یک وبال.. به گردن فتـاده است این نامهای که مانده ز امضا؛ شکستهام بـیتــو هــوایِ تـازه نـدارد دیــارِ مـا از تـنـگیِ نَـفَـس؛ گـلِ طاهـا شکستهام سـالی گـذشت پُـر ز حوادث پُراز بلا از شـدّتِ بـلاست که مـولا شـکـستهام تـیـره شده زمـانۀ من پس طـلـوع کن عمری در انتظارِ دیدنِ فردا شکستهام چـشـمانِ نم زدهام را دمـی تـماشا کن حالا مـیانِ روضـۀ زهـرا شـکـسـتهام
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
من گـریه میکـنـم سـحـر انـتـظار را تـا که به سـیـنـهام بـرسـانی قـرار را دارد بـدون تو سـپــری مـیکـنـد دلـم این جمعههای پُر غـم و ناسازگار را وقـتی که با قـدوم شما زنـده میشویم بـایـد بـه پـای تـو بـنـویـسـم بـهـار را دارم غروب جمعه به این فکر میکنم این هـفـته هم گذشت، ندیـدم نگار را من مطمئن شدم که دلت را شکستهام وقتی شکستم آن همه قول و قرار را من را به پـایـبوسی خود مفتخر کنی من هم به چشم میکشم این افتخار را پـیـراهـن سـیاه تـنـم بـیـرق عـزاسـت از من نـگـیـر ایـن سـنـد اعـتـبـار را ایکاش صحن حضرت زهرا پس از ظهور روزی بـبـیـند این همه خدمتگذار را
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بیا كه گنبد خضراست دیده بر راهت بیا كه حـیـدر تنهـاست دیده بر راهت چـقـدر مـنـتـظران تو بیصدا رفـتـند نگاه مضطرب ماست دیده بر راهت به هـر دیـار عــزادار مـادرنـد هـمـه بیا كه عترت طاهاست دیده بر راهت قـسم به خاك نـشـسته به چـادر مـادر سكوتِ غربتِ دنیاست دیده بر راهت هـنـوز نـالـۀ مـادر بـه گـوش مـیآیـد ببین كه حضرت زهراست دیده بر راهت میان كوچه به دنـبال گـوشواره حسن شهـید سـیـلی اعداست دیده بر راهت كنار بـسـتر غـرق به خـون مـادرتان هنوز زینب كـبراست دیـده بر راهت مـیـانِ گـودیِ مـقـتـل حـسـیـن افـتـاده هنوز زیر لگـدهاست دیـده بر راهت بـه نـالـههـای بُــنَـیَّ كـنـار آن گـودال زنی كه غرقِ تماشاست، دیده بر راهت نـشـسـته بیادبی رویِ سـیـنۀ مـاهش ببین كه مادرت آنجاست دیده بر راهت زمان كُـشتن لب تشنه آب میخوردند لـباسهای تـنـش را یكی یكی بُـردنـد
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
ای سحر خیز مدینه سحرت را قربان از غـم فاطـمه چشمان ترت را قربان ای خوش آنکس که گدای سر راهت گشته سائل هـر شـبۀ پـشت درت را قـربان هرکه دارد هوس دیدن تو آواره است عاشق خسته دل و دربه درت را قربان وای برمن که دلم نیست گرفتار غمت سینه چاکان نشـسته به برت را قربان حاجـتی نیست مرا غـیر دمی دیدارت رخ زهرائی همچون قمرت را قربان فـاطـمیه است بیا روضه زهـرا بشـنو دلِ پُر از غم و سوز جگرت را قربان هرچه داری همه ارثیۀ زهرا وعلیست شال سبزی که تو بستی کمرت را قربان ای به دوش تو عبای عـلی و پیـغـمبر رنگ عمامۀ بسته به سرت را قـربان نقـش انگـشتریت چیست...؟ اباعـبدالله بهر مظلـوم دل نوحـه گرت را قربان کربلا میروی اما گل من با چه کسی پـسر خـون خـدا همسـفـرت را قـربان
: امتیاز
|